در این قسمت از کافه کتاب می پردازیم به کتابی نیمه ترسناک به اسم سرزمین اشباح که از بهترین کتاب های است که خوانده ام.
خلاصه ای از کتاب:
این رمان در مورد پسری به نام دارن شان است که زندگی معمولی دارد اما طی اتفاقاتی که برایش میافتد به سیرک عجایب میرود با آقای کرپسلی - وور هورستون - آشنا میشود و عنکبوت او را میدزدد ولی وقتی عنکبوت بهترین دوستش استیو را نیش میزند، مجبور میشود برای نجات دوستش، هم آن عنکبوت و هم زندگی انسانی خودش را به آقای کرپسلی بدهد و عضویت در قبیله اشباح را بپذیرد، اما داستان به همبنجا ختم نمیشود و او با - شبح شدن - دشواریهای تازهای پیدا میکند و مجبور به ترک خانه و خانوادهاش میشود، بنابراین همراه آقای کرپسلی روانه کوهستان اشباح میشود و بعد برای به دست آوردن شایستگی شبح شدن آزمونهای مرگ را در کوهستان شبح پشت سر میگذارد و در جلد آخر با استیولئوپارد میجنگد.